ای وطن! ای مفخر من!لطف حقت یار باد
لطف حقت یار و دشمن خوار و خواری عار باد
ای وطن! ای خاک پاکت توتیای چشم ما!
توتیای چشم ما در پرده از اغیار باد
ضربه تیغ شما زد صذمه ای صدام را
کز نشانش تا ابد صدامیان را عار باد
بهر آبی، خاک ما شد عرصه بیداد او
مرگ بر بیدادگر، اف بر جنایتکار باد
ای جوانان غیور! ای پاسداران وطن
مژده فتح شما با مژدگانی یار باد
مژدگانی چیست این فتح الفتوح قرن را
آنکه فتح قدستان پایان این مضمار باد
این چنین فتح نمایان، لشکر اسلام را
فخر تاریخ ست و این تاریخ را تکرار باد
وز قبول هدیه تان در پیشگاه قرب حف
اجرتان ((جنات تجری تحتها انهار ))باد
هم پای شبی سرد سراسیمه دویدم
بی وقفه دویدم به طلوعی نرسیدم
فریاد زدم:عشق،تو را هم نفس باد
از هیچ دلی هیچ جوابی نشنیدم
یک باره به خود آمده دیدم که صد افسوس
یک عمر به جز طعم صبوری نچشیدم
بااین تن سرمازده خشک وسترون
دیدم که به جز وسعت آهی ندیدم
بر شانه من،تهمت سیبی که نخوردم
در طالع من شومی خوابی که ندیدم
آن لحظه در آن شهر شب ورخوت
سر سبزترین خاطره را آه کشیدم
با که گویم غم دل
با یک دنیا غم
بر دل خستم و آزرده من می کند سنگینی...
یک دل و این همه درد؟!
ای خدا ! تا کی چند
می توان با تنی آلوده به صد گونه ملال
خون دل خورد و نهضت
با که گویم غم دل
با که گویم که در این
گوشه سرد و خاموش از تب عشق
چه ها بر دل من می گذرد...
دلم برای رفته ها تنگه
دلم برای نیامده ها تنگه
... روزهای خالی از طنین صدای آشنا
صحنه های خالی از نام آشنا
غروب های خالی از انتظار آشنا
و لحظه های خالی از التهاب آشنا سخته خیلی سخته
بی نغمه آشنا نوشتن بر روی کاغذ...
پای به دنیا می نهیم و روزگار شیرین و خوشی را با شتاب می گذرانیم غافل از اینکه آنچه گذشت دیگر گذشته است روزها را با پندار می گذرانم و شبها را با سوختن و به خود پیچیدن به روز می رسانم و بر گذشتن بهترین دوران زندگی اشک می بارم و هنگامی که روز به پایان می رسد دیده بر سرخی کرانه آسمان می دوزم و زمانی شیرین و شادکامم با این همه از زندگی خوشنود نیستم و روی بر می گردانم و با چشمی اشکبار بر گذشته خود می گریم و آن روزهای درخشان را که دیگر امیدی به بازگشت آنها نیست تماشا می کنم و زیر بار پشیمانی و غمها وحسرتها هردم ناتوانتر و خمیده تر می شوم و سالهایی را که خواب و آرام نداشتم باز می خواهم و می گریم.
اکنون دانسته ام که پیمانه زندگی چه شعرها بود و افسانه ها و من قدر آنها را ندانسته ام دریغا ...
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبائی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
آری من زندگی را دوست دارم و آنرا تقدیس می کنم
زندگی ایده ال من است و دوست دارم تا ابد زندگی کنم
اما افسوس...