زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد...
این طایفه زندهکش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
چون مرد به عزت ببرندش سر دست
یکی از ملوک بی انصاف پارسائی را پرسیدند از عبادتها کدام فاضل تر است؟ گفت ترا خواب نیم روز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیمه روز
گفتم این فتنه است، برده به
و آنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بودو استطاعت پای پوشی نداشتم. بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.
مرغ بریان بچشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوانست
و آنکه را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریانست
اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب را بچه گرفتی. که ملوک پیشین را خزان و عمر و ملک و اشکر بیش ازین بوده است و ایشان فتحی میسر نشده. گفتا: بهون خدای عزوجل هر مملکتی را که گرفتم، رعیتش نیازدم و نام پادشاهان جز به نیکویی نبودم.
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد
-الهی هر شادی که بی توست اندوه است و هر منزل که نه در راه تست زندانست
-الهی باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرهمی بر خستگان نهی
-الهی دانی به چه شادم، به آنک نه به خویشتن به تو افتادم
-الهی چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر، و چون به خود بنگریم خاکیم و از خاک کمتر
-الهی نور دیده آشنایی و روز دولت عارفانی
-الهی گرفتار آن دردیم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سر انجام آنی
دست و پا بریده ای هزار پایی بکشت. صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت: سبحان الله! با هزار پایی که داشت، چون اجلش فرا رسید از بیدست و پایی گریختن نتوانست.
چو آید ز پی دشمن جان ستان ببندد اجل پای اسب دوان
در آندم که دشمن پیاپی رسید کمان کیانی نشاید کشید
با سلام
می خواستم ببینم به نظر شما نکشیدن ساعت رسمی کشور به عقب چه معایب و چه مزایای داره لطفا اگه کسانی که اطلاعاتی دارن بدن متشکر.
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت