با که گویم غم دل
با یک دنیا غم
بر دل خستم و آزرده من می کند سنگینی...
یک دل و این همه درد؟!
ای خدا ! تا کی چند
می توان با تنی آلوده به صد گونه ملال
خون دل خورد و نهضت
با که گویم غم دل
با که گویم که در این
گوشه سرد و خاموش از تب عشق
چه ها بر دل من می گذرد...
دلم برای رفته ها تنگه
دلم برای نیامده ها تنگه
... روزهای خالی از طنین صدای آشنا
صحنه های خالی از نام آشنا
غروب های خالی از انتظار آشنا
و لحظه های خالی از التهاب آشنا سخته خیلی سخته
بی نغمه آشنا نوشتن بر روی کاغذ...
پای به دنیا می نهیم و روزگار شیرین و خوشی را با شتاب می گذرانیم غافل از اینکه آنچه گذشت دیگر گذشته است روزها را با پندار می گذرانم و شبها را با سوختن و به خود پیچیدن به روز می رسانم و بر گذشتن بهترین دوران زندگی اشک می بارم و هنگامی که روز به پایان می رسد دیده بر سرخی کرانه آسمان می دوزم و زمانی شیرین و شادکامم با این همه از زندگی خوشنود نیستم و روی بر می گردانم و با چشمی اشکبار بر گذشته خود می گریم و آن روزهای درخشان را که دیگر امیدی به بازگشت آنها نیست تماشا می کنم و زیر بار پشیمانی و غمها وحسرتها هردم ناتوانتر و خمیده تر می شوم و سالهایی را که خواب و آرام نداشتم باز می خواهم و می گریم.
اکنون دانسته ام که پیمانه زندگی چه شعرها بود و افسانه ها و من قدر آنها را ندانسته ام دریغا ...
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبائی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
آری من زندگی را دوست دارم و آنرا تقدیس می کنم
زندگی ایده ال من است و دوست دارم تا ابد زندگی کنم
اما افسوس...
من منتظرم بی صبرانه، منتظرم که یک روز در محراب شکوفه ها بایستی و من با عاشقان قدیمی و با کسانی که در آینده - در عصر آمدن توـ عاشق خواهند شد به تو اقتدا کنم. من منتظرم ، مثل افق که هر سپیده منتظر آفتاب است، مثل کبوترک نا آرامی که برای اولین بار انتظار را در آشیانه تجربه می کند، مثل جاده های ترک خورده ای که منتظرند به یکباره بغض ابرها بترکه، مثل عاشقی که منتظر نامه دلدار است، مثل چشم ماه که برای دیدن تو همواره بیدار است. میان من و تو که صمیمانه دوستت دارم فقط چند شاخه بنفشه فاصله است چند ترانه غریب هر وقت دستم را به سوی پنجره دراز میکنم می توانم تو را روی اولین نسیمی که دامن کشان می گذرد لمس کنم. با تو هیچ جزیره ای بوی تنهائی نمی دهد.
دلم می خواهد در یک بعداظهر بارانی بیایی و آسمانهای تازه را به من نشان بدهی و ستاره هایی را که در قلبم برای تو کنار گذاشته ام بشماری.
می دانم که مثل یک اتفاق سرزده می آیی و ابرهای زمینی را کنار می زنی و به هر دستی که عاشقانه به سویت دراز شده یک شاخه گل سرخ و یک بغل خورشید می دهی و لبخند معصومت را از هیچ کس دریغ نمی کنی.
من منتظرم، بی صبرانه منتظرم که یک روز قبل از اینکه پلکهایم برای همیشه فرو بیفتند بیایی و آسمانهای خفته درونم را بیدار کنی هیچ چیز پر بر کت تر از نگاه تو نیست.
پس بیاید برای امدنش دعا کنیم.
به کجای شب نویسم، غزل شبانه ی خود
غزل شبانه ی خود، سخن زمانه ی خود
به کدام گوشه باید تن خسته را کشیدن
به کرانه ای کدامین، غم بی کرانه ی خود
سخنی به سینه دارم، نتوانمش سرودن
غم خود به سایه گویم، به صدف ترانه ی خود
چه حدیث تلخ باشد، چه غم بزرگ غربت
چه کنم که ره ندارم به درون خانه ی خود
دل من بهانه جوید که بسان ابر گرید
لب من، دروغ خنده، بکند بهانه ی خود
چه شکنجه ای است غربت، چه بلای سخت هجرت
که صلیب مرگ خود را، بکشم به شانه ی خود
چه شگفت روزگاری که پرنده کوچ کرده
به هوا، بباد داده خس و خار لانه ی خود
دل من به باغ سوزد، به جوانه های سبزش
که به گوش باد گوید همه شب فسانه ی خود
چه سزای آن پرنده که پی شکوه پرواز
بگذاشت آب خودرا، بگذاشت دانه ی خود
روزی، ساعتی می خواستم بگویم دوستت دارم
روزی، ساعتی می خواستم بگویم عاشقت هستم
اما اینک فریاد میزنم که دوستت دارم
حس می کردم که از نگاهم سازم را خوانده باشی
اما اینک بدون تو
تنهائی را با تمام ابعادش حس می کنم
و فریاد میزنم بدون تو
تنهاو بی کسم
ای تنهاترینم دوستت دارم...
یک : دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام بودن با تو پیدا می کنم .
دو : هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
سه : اگر کسی تو را آن گونه که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .
چهار : دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند .
پنج : بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .
شش : هرگز لبخند را ترک نکن . حتی وقتی ناراحتی . چون هر کس ممکن است
عاشق لبخند تو شود .
هفت : تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی .
هشت : هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران.
نه : شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را . به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی .
ده : به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن .
یازده : همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند . با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی .
دوازده :خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آن که شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .
سیزده : زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری
تو به اندازه تنهائی من خوشبختی
من به اندازه زیبائی تو
غمگینم
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو
خاکستر کرد!